روزهـــای بـــی خــاطــــره

خداوند دوبار می خندد ...

دفعه اول

زمانی است که می خواهد کسی را به اوج برساند

درحالی که تمام دنیا سعی می کنند که او را به زمین بزنند

دفعه دوم

زمانی است که می خواهد کسی را به زمین بزند

در حالی که تمام دنیا می خواهند او را به اوج برسانند .




نوشته شدهسه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, توسط دختـری از جنس احســاس

اینجا هوا بارانیست .


پتویم را تا چانه بالا میدهم


و در بستر گرم خویش فرو میروم .


باران ؟


چرا میباری ای آسمان ؟


و چه راحت میباری !


میخواهم گریه کنم .


میخواهم اشک بریزم ولی نمیتوانم .


میخواهم از این لحظات گله کنم ولی به چه کسی ؟


اینجا هیچ کس نیست .


اینجا فقط من هستم و ....


راستی پس تنهایی کجاست؟


مبادا تنها بماند !




نوشته شدهسه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, توسط دختـری از جنس احســاس

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر خنده معنایی نداره

فـقـط می خندی تا دیگران ، غم آشیانه کرده در چشمانت را نـبـیـنـنـد !

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر حتی اشکهای شبانه هـم آرومت نمی کنه

فـقـط گریه می کنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !

وقتی دلت خسته شــد ،

دیگر هیچ چیز آرومت نمی کنه به جز دل بریدن و رفتن




نوشته شدهسه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, توسط دختـری از جنس احســاس
  


گاهی دلم میگیرد
از آدمهایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم فریبت میدهند
دلم میگیرد از خورشیدی که گرم نمی کند و نوری که تاریکی میدهد
از کلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت میدهند
دلم میگیرد از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد
و نگاهی که به توست و هیچ وقت تو را نمبیند
از دوستی که برایت دو بال برای پریدن هدیه می آورد
و پرواز را با منفور ترین کلمات معنی میکند
از خودم هم دلم میگیرد
نمی دانم چرا نمی دانم
از خودم هم دلم میگیرد
نمی دانم چرا نمی دانم




نوشته شدهسه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, توسط دختـری از جنس احســاس

يه روز ميبوسمت!

 

فوقش مي برنم جهنم !

فوقش ميشم ابليس!!

اونوقت تو هم به خاطر اين كه يه <ابليس> بوسيدتت ,

جهنمي ميشي! اونجا پيدات ميكنم و هرروز ميبوسمت!

واي چه بهشتي بشه جهنم...!




نوشته شدهدو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, توسط دختـری از جنس احســاس

گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول رفتم نشستم کنارش گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟ گفت:بفروشم که چی؟ تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتر دیشب حالش بد شد و مرد با گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟ گفتم:بخرم که چی؟ تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم داد با مردونگی گفت:بگیر باید از نو شروع کرد تو بدون عشقت,من بدون خواهرم...!



نوشته شدهدو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, توسط دختـری از جنس احســاس

هر وقت ازدنیا وادماش خسته شدی برو روی کوه و دادبزن ایا باز هم امیدی هست؟ اون وقت این جواب رو میشنوی هست هست هست....




نوشته شدهدو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, توسط دختـری از جنس احســاس

فقط گاهی اوقات واقعیت اینه ...

کی خسته نیست ؟! دشــــمـــــن...




نوشته شدهدو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, توسط دختـری از جنس احســاس

خدایا شکرت
ما دیگر فقیر نیستیم

دیروز پزشک ِ آبادی گفت...

چشم های پدرم

پر از آب مروارید است …




نوشته شدهدو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, توسط دختـری از جنس احســاس

این روزها می گذرند،

ولی من از این روزها نمی گذرم...



نوشته شدهدو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:, توسط دختـری از جنس احســاس
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.